دنیای یک دانشجوی مهندسی

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۱
خرداد

نه لیلا میشوی باور کنی حد جنونم را
نه شیرین میشوی بر هم بریزی قند خونم را
تو ماه ی و تصور میکنی این برکه خوشحال است
چو از ان فاصله قطعا نمیبینی درونم را
به سیلی سرخ خواهم کرد رویم را پس از کوچت
پرستویی! نمیبینی غروب لاله گونم را
من ان ابرم که گریانم ولی اخبار انسان ها
به باران میشناسد اشک های بد شگونم را
امید حمله ی چنگیز دارم در دلم شاید
شبی اید به خوابم تا بپاشد خاک و خونم را
((سید سعید صاحب علم))

۰۸
خرداد


۰۲
خرداد

این کجا و آن کجا.....
عده ای سرب و گلوله عده ای میلیارد ها ...... هر دوتا خوردند ...
اما این کجا و آن کجا...
عده ای بر روی مین عده ای بر بال قو...... هر دو خوابیدند.....
اما این کجا و آن کجا...
این یکی از سوز ترکش آن یکی هم در سونا ...... هر دو میسوزند...
اما این کجا و آن کجا...
این یکی بر تخت ماساژ آن یکی بر ویلچر .... هر دو آرامند.....
اما این کجا و آن کجا...
این یکی بر عمق دجله آن یکی آنتالیا ..... هر دو در آب اند.....
اما این کجا و آن کجا...
این یکی گاز خردل آن یکی را گاز پارس .... هر دو با گازند ....
اما این کجا و آن کجا...
عده ای کردند کار و عده ای بستند بار ...... هر دو فعالند ....
اما این کجا و آن کجا...
باکری ها سمت غرب و خاوری ها سوی غرب ...... هر دو تا رفتند....
اما این کجا و آن کجا...

۰۱
خرداد

روزی مرحوم آخوند کاشی (رحمه الله) مشغول وضو گرفتن بود که شخص با عجله آمد، وضو گرفت، به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد. با توجّه با این که مرحوم آخوند . خیلی مؤدّب وضو می‌گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا می‌آورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود. به هنگام خروج با مرحوم کاشی رو به رو شد.
ایشان پرسیدند: چه کار می‌کردی؟
گفت: هیچ.
فرمود: تو هیچ کار نمی‌کردی؟
گفت: نه! می‌دانست که اگر بگوید نماز می‌خواندم، کار بیخ پیدا می‌کند.
آقا فرمود: مگر تو نماز نمی‌خواندی؟
گفت: نه!
آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می‌خواندی.
گفت: نه آقا اشتباه دیدی.
سؤال کردند: پس چه کار می‌کردی؟
گفت: فقط آمده بودم بگویم من یاغی نیستم، همین.
این جمله در مرحوم آخوند (رحمه الله) خیلی تأثیر گذاشت. تا مدّت ها هر وقت از احوال آخوند می‌پرسیدند، ایشان با حال خاصی می‌فرمود: من ‌یاغی نیستم!