نه لیلا میشوی باور کنی حد جنونم را
نه شیرین میشوی بر هم بریزی قند خونم را
تو ماه ی و تصور میکنی این برکه خوشحال است
چو از ان فاصله قطعا نمیبینی درونم را
به سیلی سرخ خواهم کرد رویم را پس از کوچت
پرستویی! نمیبینی غروب لاله گونم را
من ان ابرم که گریانم ولی اخبار انسان ها
به باران میشناسد اشک های بد شگونم را
امید حمله ی چنگیز دارم در دلم شاید
شبی اید به خوابم تا بپاشد خاک و خونم را
((سید سعید صاحب علم))